مارک زاکربرگ متولد ۱۴ می سال ۱۹۸۴ در وایت پلینز در شهر نیویورک است و در نزدیکی دابز فری بزرگ شد. او در یک خانواده تحصیلکرده رشد کرده و علاقه زیادی به برنامهنویسی کامپیوتر پیدا کرد. پدر زاکربرگ دندان پزشک و مادرش دکتر روان پزشک بوده است. زندگی نامه مارک زاکربرگ پر از داستان های جذاب است. مارک از کودکی به کامپیوتر علاقه مند بوده به طوری که والدینش در سن ده سالگی اولین کامپیوتر را برایش خریداری نمودند.
در سن ۱۲ سالگی، مارک یک برنامه پیامرسانی به نام زاکنت را بهوجودآورد که به صورت یک سیستم ارتباط دفتری در مطب دندانپزشکی پدرش مورد استفاده قرار گرفت. دیگر لازم نبود پدرش فریاد بزند نفر بعدی داخل شود و این موضوع را از طریق کامپیوتر به منشی خودش اعلام می نمود. زمانی که پدر و مادر مارک، استعداد و نبوغ او را دیدند تصمیم گرفتند یک مربی خصوصی برای او بگیرند و دیوید نیومن را برای این کار برگزیدند. مارک در یک مدرسه خصوصی در رشته ادبیات باستانی روم تحصیلات خود را به پایان رساند و دیپلم این رشته را اخذ کرد ولی مارک همچنان علاقه زیادی به برنامه نویسی کامپیوتر داشت.
مارک در همین دوران دبیرستان یک نرم افزار پخش موسیقی هایی با فرمت mp3 طراحی کرد که این برنامه هوشمند قادر بود حدس بزند کاربر دوست دارد چه آهنگی را گوش بدهد. اسم این برنامه Synapse بود و کمپانی های بزرگ از جمله مایکروسافت علاقه ای برای خرید این نرم افزار نشان دادند که مارک زاکربرگ از فروش آن خودداری نمود. این گونه خلاقیت ها به وضوح در طول زندگی نامه مارک زاکربرگ مشهود هستند.
پول و نفوذ خود را صرف مسائلی کنید که واقعا برای شما مهم هستند
سعی کنید در بخشش های خود مشتاقانه عمل کنید، با این کار مطمئن باشید تاثیر مثبت، حداکثری و پایدار به دست خواهید آورد. بنیاد چن زاکربرگ مدت زمانی زیادی نیست که تاسیس شده، بنابراین فعلا نمی توان تاثیر آن را بر روی مسائلی که چن و زاکربرگ نسبت به آن ها خیلی حساس هستند را مشاهده کرد. اما احتمالا به زودی شاهده نتایج بزرگی از آن ها خواهیم بود و مسلما تا یک دهه ی بعد تغییرات واقعی و مثبت حاصل از آن مشخص خواهد شد.
مشارکت سیاسی برای تحقق اهداف
مارک زاکربرگ از نظر سیاسی آدمی بسیار مصلحت گرا است. او نمی خواهد هیچ جهت گیری ایدئولوژیک خاصی داشته باشد و هرگز هم دیدگاه های سیاسی خود را اعلام نکرده است. اما بعضی افراد زاکربرگ را شخصی بسیار محافظه کار می دانند. شاید زاکربرگ از سیاست مداران و احزابی حمایت می کند که بهتر می توانند در راستای منافع تجاری فیس بوک و منافع انسان دوستانه بنیاد چن زاکربرگ عکس العمل آنی نشان بدهند.
مصلحت گرا بودن اصلا خجالت آور نیست
شما به عنوان رئیس یک شرکت از نظر قانونی وظیفه دارید که بهترین کار را برای شرکت و سهام داران آن انجام دهید، و این کارها می تواند شامل تبلیغ برای گروه های مختلف سیاسی هم باشد. البته این موضوع به این معنا نیست که مارک زاکربرگ مشارکت سیاسی ندارد.
او در فوریه سال ۲۰۱۳ نخستین همایش جذب سرمایه اش را برای فرماندار نیوجرسی برگزار کرد. او از زمانی که ۱۰۰ میلیون دلار به مدارس دولتی نیوآرک اهدا کرده بود، فرماندار نیوجرسی را می شناخت و سال بعد نیز یک جذب سرمایه مشابه برای شهردار نیوآرک برگزار کرد. در برگزاری هر دو همایش، علاقه ی شخصی زاکربرگ نسبت به اصلاح تحصیلات دخیل بود و باور داشت که این دو نفر می توانند در مورد این مسئله به او کمک کنند.
درباره مسائلی که برای شما مهم است آشکار و شفاف باشید و از جایگاه خود برای دفاع از تغییر استفاده کنید
سایر مسائل سیاسی که برای زاکربرگ مهم هستند شامل حمایت بی پرده ی او از حقوق برخی از اقلیت ها می باشد. همچنین بعد از حمله ی تروریستی پاریس در دسامبر ۲۰۱۵ زاکربرگ از مسلمان ها حمایت کرد و گفت: «می خواهم صدای خودم را به صدای حامیان مسلمان های سراسر جهان اضافه کنم. او به دیگران یادآوری کرد که به عنوان یک انسان پدر و مادرم به من یاد داده اند که در برابر حمله به هر جمعی بایستیم.»
زاکربرگ همچنین از یک کمپین به نام جان سیاهپوستان مهم است حمایت می کند، و در یادداشتی در این باره به کارکنان خود توضیح داده که مضمون جان سیاهپوستان مهم است، به این معنا نیست که زندگی دیگران مهم نیست. این کمپین فقط می خواهد جامعه سیاهپوستان هم به عدالتی که لایق آن هستند برسند. این یادداشت جوابی بود در مورد موضوعی که بعضی کارمندان فیس بوک روی بنر جان سیاهپوستان مهم است نوشته بودند: «جان همه مهم است!» او از این موضوع ناراحت بود و می گفت نوشتن روی نوشته دیگران یعنی ساکت کردن صدای یک نفر طوری که انگار حرف دیگری از او مهم تر است.
زندگی خصوصی مارک زاکربرگ
زاکربرگ هنوز مردی بسیار جوان است و به همین نسبت هم تجربه زندگی خصوصی اش کوتاه است. ما در مقاله های قبل به طور مفصل در مورد سال های ابتدایی زندگی او و دوران کودکی و تحصیلاتش صحبت کردیم، پس در این بخش تنها به روابط شخصی و دیدگاه های مذهبی او صحبت خواهیم کرد. چیز زیادی در مورد روابط عاطفی زاکربرگ در دوران نوجوانی اش نمی دانیم، اما از شواهد امر این گونه به نظر می رسد که روابط او بسیار کم و با فاصله بوده است.
او زمانی که دانشجوی سال دوم دانشگاه بود، در یک مهمانی همسرش «پریسیلا چن» را ملاقات کرد. آن ها در سال ۲۰۰۳ یعنی دقیقا یک سال قبل از تولد فیس بوک رابطه خود را آغاز کردند. چن در ماساچوست متولد شده و در خارج بوستون بزرگ شده است. آن ها سه خواهر هستند و پریسیلا بزرگ تر از همه است. والدین او اصالتا چینی هستند و با قایق پناهندگان ویتنامی به آمریکا پناهنده شده بودند. جالب است بدانید که اگرچه چن به ظاهر ساکت است و غالبا در پشت صحنه کار می کند، اما به اندازه زاکربرگ باهوش است. یعنی همان چیزی که بدون شک موجب شده زاکربرگ را به خودش جذب کند.
پریسیلا دانش آموز ممتاز دبیرستان بود و با لیسانس زیست شناسی، و مدرک اسپانیایی از دانشگاه هاروارد فارغ التحصیل شد. پس از فارغ التحصیلی یک سال به تدریس علوم پرداخت و پس از آن به دانشکده ی پزشکی دانشگاه کالیفرنیا رفت. او در سال ۲۰۱۲ فارغ التحصیل شد و همان سال هم با مارک زاکربرگ ازدواج کرد. اکنون هم به عنوان متخصص اطفال مشغول به کار می باشد. به نظر می رسد ایده تمرکز بر روی موضوع سلامت در بنیاد چن زاکربرگ را خود پریسیلا مطرح کرده است.
در زندگی و تجارت برای خودتان شریکی انتخاب کنید که از لحاظ هوشی با شما برابر باشد
سعی کنید فردی را انتخاب کنید که هم از لحاظ هوش و نبوغ با شما برابر باشد و هم ارزش های مشترکی با شما داشته باشد. مطمئن باشید این موضوع باعث ایجاد غنی ترین رابطه ها و موفقیت در کسب و کار و زندگی شخصی شما می شود.
گاهی به دیگران کمک کنید و از آن ها هم درخواست کمک کنید
در زمان نیاز اطرافیان تان نسبت به آن ها حساس باشید و به آن ها کمک کنید و همچنین در نظر داشته باشید که در صورت نیاز خودتان هم از دیگران درخواست کمک نمایید. درست است که همه ی ما نمی توانیم مانند زاکربرگ باشیم، یک فیس بوک دیگر به وجود آوریم و میلیاردها دلار سرمایه کسب کنیم. او از نظر هوشی از بسیاری از هم کلاسی های خود باهوش تر بود. دامنه ی علایق و دانش او از تاریخ هنر تا زبان لاتین بالاتر از حد عالی است. زاکربرگ قطعا نسبت به هر انسانی معمولی مزایای بیشتری دارد. اما فراموش نکنید باز هم با وجود این همه تفاوت نمی شود گفت که خصوصیات شخصی زاکربرگ، ارزش ها و علایق او مسیر شغلی او نمی تواند الهام بخش ما در رسیدن به موفقیت در کسب و کار و زندگی باشد!
ما هم می توانیم برای رسیدن به موفقیت در کسب و کار خود درس های زیادی از زندگی او یاد بگیریم و در زندگی خودمان پیاده کنیم. کاری که قطعا ما را در موقعیت شخصی، کاری، تجاری و مالی قوی تری قرار می دهد.
مارک زاکربرگ به خوبی به ما یاد می دهد که:
۱ – اگر ایده ای دارید آن را عملی کرده و توسعه دهید. اگر موفق نشدید روی ایده ی دیگری تمرکز کنید و آن را توسعه دهید. مطمئن باشید بالاخره به ایده ای می رسید که از آن راضی خواهید بود و از لحاظ تجاری هم فوق العاده است.
۲ – زمانی که ایده خود را پیدا کردید، روی آن تمرکز کنید. این را بدانید که این کار به زحمت فکری و فیزیکی زیادی نیاز دارد.
۳ – به یاد داشته باشید که ارتباط و تعامل انسانی قوی ترین و احساسی ترین کانال هایی هستند که در اختیار دارید.
۴ – در هر شرایطی به کسی نیاز دارید که شما را در شرایط سخت مورد حمایت قرار دهد. پس از زندگی شخصی خود غافل نشوید.
۵ – به جامعه ای که در آن زندگی و کار می کنید، چیزی ببخشید.
۶ – با دقت تمام به کارهایی فکر کنید که قادر به انجام آن ها هستید. یادتان باشد که هدف نهایی شما تنها پول درآوردن نیست، بلکه رضایت و ایفای یک نقش مثبت و تاثیرگذار در دنیا است.
مارک زاکربرگ میگوید ایدهها به شکل کامل و بینقص به ذهن ما نمیرسند، بلکه زمانی شکل میگیرند که ما روی آنها کار میکنیم. شما فقط باید دست به کار شوید و قدم اول را بردارید. من میخواهم به شما بگویم که صرفا یافتن هدف کافی نیست، بلکه هدف به سازی است.
من شبی که فیسبوک را از خوابگاه خودمان را راهاندازی کردم را هرگز فراموش نمیکنم. آن روز به کایاتز، دوستم، گفتم که خیلی خوشحال هستم که توانستم جامعه دانشگاهی هاروارد را به یکدیگر مرتبط کنم، اما اطمینان دارم روزی فرا میرسد که یک نفر همه جهان را به هم مرتبط میسازد. نکته آن است، آن فردی که شما هرگز تصورش را هم نمی کنید شاید خود شما باشید. در آن دوره، سه شرکت بزرگ و فوقالعاده تکنولوژیک وجود داشت و من فکر میکردم که اگر قرار باشد چنین اتفاقی بیفتد، مطمئناً یکی از آنها این کار را انجام خواهد داد. ما به وضوح میدانستیم که همه افراد تمایل دارند با هم در ارتباط باشند. پس هر روز روی این ایده و این پروژه بیشتر کار می کردیم. روزها پس از یکدیگر میگذشت ما روی آن کار میکردیم.
همیشه از ما انتقاد میشد که بیش از حد آینده نگرانه فکر میکنیم. همیشه کسی وجود دارد که نمیگذارد شما کار خودتان را بکنید. آنها میخواهند جلوی سرعت شما را بگیرند.
شرکتهای بزرگ خواهان خرید محصول ما بودند. من نمیخواستم بفروشم. من میخواستم افراد بیشتر و بیشتری را به یکدیگر مرتبط کنم. با این حال افراد دیگر در تیم ما رضایت به فروش محصول داشتند. آنها هدفی بالاتر از آن نداشتند و چیزی که رویایشان بود را به دست آورده بودند. آنها نمیتوانستند بالاتر از آن را ببینند و اینجا بود که تیم ما از هم پاشید. پس از یک مشاجره و بحث سنگین یکی از مشاوران به من گفت که اگر همین الان به فروش شرکت تن ندهم، بقیه عمرم را پشیمان خواهم بود. روابط ما آنچنان از هم باشید که در طول حدود یک سال تمامی اعضای تیم راه خود را رفتند. این لحظه، سختترین لحظه من و فیسبوک بود.
من به کاری که انجام میدادیم عقیده داشتم، اما احساس میکردم که تنها شده ام. و بدتر از آن، این بود که احساس میکردم همه مشکلات تقصیر من است. من یک پسر ۲۲ ساله بودم که نمیدانستم چطور باید کار کرد و چطور باید با افراد روابط داشت.
حالا، سالها از آن ماجرا گذشته است و من دقیقاً میدانم که چطور داشتن اهداف بلند میتواند به شما کمک کند. ما باید در کنار هم کار کنیم و در کنار هم، همه چیز را بسازیم.
جی کی رولینگ، پیش از آنکه بتواند هریپاتر را چاپ کند، ۱۲ بار جواب نه نشینید. حتی بیانسه هم مجبور شد صدها آهنگ بسازد تا یک تهیه کننده برای آهنگ هایش پیدا کند.
بزرگترین موفقیت این است که از شکست نترسید. فیسبوک اولین چیزی نبود که من ساختم. من تعداد زیادی سیستم چت و ابزارهای مختلف برای مطالعه و سیستمهای پخش موسیقی ساختم و در این راه هرگز تنها نبودم. چالش اصلی نسل ما آن است که جهانی بسازیم که در آن هر کسی احساس هدفمند بودن کند.