سید مهدی سیدی در یادداشتی آورده است: در عالم فناوری اطلاعات معروف است که جهان به دو قسمت پیش و پس از ۲۰۰۳ تقسیم شده است و این ۲۰۰۳، دو سال بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ است که برج های دوقلوی آمریکا منهدم شده است. اما مگر در این نقطه زمانی چه اتفاقی رخ داده است؟ اینجا نقطه تولد فیسبوک است و فیسبوک یک نهاد ماشینی و مجازی است که تغییر شگرفی در زندگی بشر ایجاد کرده است.
اما به نظر می رسد ۲۰۱۰ رویداد مهم تری بشر را به دگرگونی واداشته و آن تولد «اینستاگرام» است. گرچه در دنیا، آمریکا با ۱۱۰ میلیون و برزیل با ۵۷ میلیون کاربر، شلوغ ترین جغرافیا نسبت به مصرف اینستاگرام هستند، اما ایرانی ها هم سهم قابل توجهی را از این بازار به خود اختصاص داده و با ۲۴ میلیون کاربر بر سکوی هفتم جهانی تکیه زده اند. شاید اگر کاربر اینستاگرام باشید به عبارت «بازار» اعتراض داشته باشید.
اما واقعیت آن است که اینستاگرام با ۱ میلیارد کاربر، به بازاری جهانی تبدیل شده که با استقرار الگوریتم های مختلف، می فهمد هرکدام از ما چه چیزی دوست داریم و با چه کسی ارتباط داریم، پس بهتر درک می کند که چه کالایی را به که بفروشد؟ ضمن اینکه این نرم افزار، مثل جمعه بازاری که جنس های درهم را به ریش رهگذران خسته از بازارهای رسمی می بندد، بساط رنگارنگی فراهم کرده تا هزاران نفر از طریق ارائه محصولات غیرضرور برای خود کسب درآمد کنند.
البته نمی توان منکر نقش سازنده اینستاگرام برای توسعه اقتصاد منطقه و جهان شد، اما حقیقتا این شبکه اجتماعی به نحو مخاطره آمیزی زندگی بشر را متغیر و دگرگون ساخته است. شاید اصلی ترین اثرگذاری سحرآلود اینستا بر زندگی «من و ما» آن است که بشر را سطحی کرده، عقل را در او ضعیف کرده و احساسات ویترینی را در زندگی مردم برجسته ساخته است. طبق برخی پژوهش ها در کشور آمریکا عموم زنان، بعد از مدتی از کاربری اینستاگرام نسبت به خود و بدن خود به نارضایتی عمیق رسیده و آرامش شان را از دست می دهند؛ و البته فهم دلایل این نارضایتی چندان پیچیده نیست.
اتفاق دیگر آن است که اینستاگرام، «من» ها را به کالایی تبدیل کرده که هر روز خرید و فروش می شود: بچه من؛ قیافه من؛ خانه من؛ تفریح من؛ دوستان من! و شاید نقطه شروع این منیت ها در جامعه بشری به زمان اختراع دوربین جلو موبایل بر می گردد. ممکن است این ادعا قدری احمقانه به نظر برسد اما واقعیتی انکار ناپذیر است. تا پیش از آن هیچ وقت عکاس داخل عکس نبود، اما به ناگاه حجم حضور عکاس داخل عکس، آنقدر قوی و غلیظ شد که هیچ چیز دیگری داخل کادر قرار نگرفت جز خود عکاس. اینجاست که سلفی، زندگی بشر را به ویترینی همه جایی و همه زمانی تبدیل کرد و حالا اینستاگرام بهترین فروشگاه جمعی، رایگان و پرجمعیت است که به «من» های تشنه کمک می کند خودشان را در وضعیت های مختلف نمایش داده و با دریافت لایک و کامنت، ارضاء شوند و بر لذت خود بیفزایند. اما کیست نداند که این لذت، مانا و پایدار نیست و در دراز مدت چیزی جز پریشانی و سرگشتگی به دنبال ندارد.
در این وانفسای تولید رسانه ای، همگان به تولید کنندگان پیام تبدیل شده و با یک دوربین ساده موبایلی به برکت تکنیک ها و افزونه های جذاب ویرایش عکس، می توانند کم زحمت ترین تصاویر را در کمترین زمان ممکن و البته در شیک ترین حالت، تولید و عرضه کنند. اگر در روزگارِ پیش از این، تعداد ۳۰ تابلو عکس، در یک گالری به نمایش گذاشته می شد و نخبگان جامعه ساعت ها برای دیدن همان تعداد تابلو محدود صف می بستند، امروز در گالری اینستاگرام با لمس انگشتان بر صفحه موبایل، تعداد زیادی از عکس ها از جلومان رژه می رود، بدون آنکه روی هیچکدام توقف و یا تأملی داشته باشیم و این دقیقا روندی است که ذهن تصویری شده بشر را از تمرکز دور کرده و با قطعه قطعه کردن حافظه او، به سطحی شدن بیشتر او کمک می کند.
این ماجرای باطنی اینستاگرام و دو نیمه کردن تاریخ بشر توسط این فناوری است. پس می ارزد نخبگان بسیاری فارغ از بحث فیلترینگ یا عدم آن به این موضوع بیندیشند و برای اصلاح روندهای مستقر در سبک زندگی ایرانی، تدابیری بیندیشند.